سال 97

ساخت وبلاگ
سال 97 هم اومد. و امروز هفتمین روز از سال 97 هست. اگه بخوام درباره سال 96 بگم باید اعتراف کنم که سال چندان جالبی نبود. یعنی اولاش فکر می کردم شاید حتی بهترین سال زندگیم باشه که نشد!! ولی شاید درس ها و تجربه هایی از این سال گرفتم که بتونه زمینه ساز خوشحالی های آینده باشه. تو سال 96 من برای اولین بار تو عمرم وارد یه رابطه دوستی شدم که قرار بود به ازدواج ختم بشه که نشد. تو سال 96 کارم به عنوان نماینده علمی تو یه شرکت خوب داروسازی رو از دست دادم... هر چه که بود گذشت و حالا یه سال جدید اومده که می خوام بسازمش... سال جدید آبجی و شوهرش تا ششم فروردین مهمون ما بودن و دو روز هم دایی جون و خانواده اومدن خونمون... پریشب همگی رفتیم امامزاده و من دعا کردم که اگه نوید جزئی از زندگیم نباشه از ذهنم بره بیرون و راستش از همون موقع هم تو ذهنم کمرنگ شده ... می خوام دوباره لیست ویژگی های همسر دلخواهمو بنویسم و براش انرژی مثبت بفرستم:))) کی می دونه سرانجام چی می شه؟!! جز پروردگار ... پروردگار بزرگ و صبور من... البته این رو هم بگم که یه روز که رفته بودیم حافظیه که البته به خاطر شلوغی نتونستیم بریم داخل و فقط از یه پیرمرد فال حافظ گرفتیم و من نیتم درباره نوید بود که آیا عاقبت ما به هم رسیدنه یا نه... فالم این اومد:

بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش

آندود که از سوز جگر بر سر ما رفت

از پای فتادیم چو آمد غم هجران

در درد بمردیم، چو از دست دوا رفت

تو سال 97 می خوام شکرگزار تر باشم... مثبت تر بشم... ادم روحانی تر و معنوی تری بشم... بینی مو عمل کردم شاید ;) طراحی و نقاشی و ادامه بدم... عاشق بشم و ازدواج کنم ... خوشحال باشم... امیدوار باشم... کتاب بخونم... پایان نامم تموم بشه ... و اینکه مسیر واقعی زندگی مو پیدا کنم... شاید الان مشوش ام!!! نمی دونم ادامه تحصیل بدم و فوق بخونم ، سر کار برم، شوهر کنم! به هنر بپردازم یا ...

ولی چیزی که دوست دارم اینه که با یه پسر فوق العاده که عاشق همیم ازدواج کنم... تو رفاه باشم و بتونم نقاشی و تصویرسازی رو به طور حرفه ای دنبال کنم و ادامه تحصیل هم بدم!

دایی و آبجی و شوهرش ما رو خیلی به مهاجرت به کرج تشویق کردن ! ولی هنوز تکلیف معلوم نیست...

 

اسفند ماه من...
ما را در سایت اسفند ماه من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atrnoor بازدید : 78 تاريخ : جمعه 3 اسفند 1397 ساعت: 18:59